من یاد خوش دوست به دنیا ندهم
لبخند خوشش به حور رعنا ندهم
من نوشتم این سخن از بهر دوست
تا بداند این دلم در فکر اوست
منم عاشق مرا غم سازگار است
تو معشوقی تو را با غم چه کار است ؟
من از می چشمان سیاهت مستم مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی
من نه انم که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم
مست عشقم ، مست شوقم، مست دوست
مست معشوقی که دنیا دست اوست
می گفت دوش بلبل بعد از گذشتن دی
فصل بهار آمد ساقی بیا بده می
گفتم بنویسم که به یادت هستم
پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی
ما دانه نخورده طعمه ی دام شدیم
ناکرده گنه دیدی چه بد نام شدیم ؟
نظرات شما عزیزان: